همان وقتها که شهر ، شهر کهنه بود
جاده بی خطر ، خانه کاهگلی بود
همان شبها پراز ، لطف و قصه بود
قصه ساده بود ، نقل و صندلی بود
به همان خانههای خام ، عشق پخته داشتیم
به روی عشق خود ، پا نمیگذشتیم
محبت اندک اندک ، ز دلها پر کشیده
جدایی از زمین تا ، ثریا سر کشیده
به یاد خاطرات ، گذشته زنده هستم
بیا تو را ببینم ، که من رونده هستم
هنوز لبهای تشنه ، به آبی تر نگشته
مسافرهای عاشق ، دوباره بر نگشته
نه سایبان سردی ، که گل شبنم بگیرد
نه آن آغوش گرمی ، که آدم دم بگیرد
به همان خانههای خام ، عشق پخته داشتیم
به روی عشق خود ، پا نمیگذشتیم
به همان خانههای خام ، عشق پخته داشتیم
نظرات شما عزیزان: